عنوان
+ نوشته شده در شنبه چهارم بهمن ۱۳۹۳ ساعت 16:27 توسط رضا(شاپرك قصه ها)
|
سمینارکارشناسی ارشد خاک وپی
کامنت بذارید
باکمترین قیمت وتضمینی
کامنت بذارید
باکمترین قیمت وتضمینی
قوطی کنسرو و لوبیا و ماهی تن یعنی نه زن نه بچه ، یعنی یه زندگی تنها ، یعنی وقتی سرت رو میذاری رو بالشت تنهایی ، وقتی از جات بلند میشی تنهایی . با خودت حرف میزنی
........................خوب يادم است که گريهام بيشتر از اين بود که فردا قرار است بروند. جفتمان بيوقفه گريه ميکرديم. آخرش او را ساکت کردند که تو چرا گريه ميکني! گفت من بايد پيشاش بمانم تا پاياش خوب شود. من فردا با شما نميآيم. و بزرگترهاي لعنتي خنديدند به ما...
هنوز هم جاي زخم آن شب روي زانويم مانده.و..........